هلیا جان هلیا جان ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

شاهزاده خانم کوچک

درد در هفته 26!

سلام سلام به عسل مامان خوبی ؟ قرربونت برم که الانم داری تکون می خوری  مدتیه وقت نشد برات چیزی بنویسم الان مامان یک هفته مرخصی گرفته که مواظب تو باشه  روز چهارشنبه که رفتم دکتر گفت که تو خیلی اومدی پایین و سرت هم پایینه گفت باید مواظب باشم و کار سنگین نکنم .  منم خیلی نگران شدم و سعی کردم استراحت کنم پنجشنبه هم تا ظهر سر کار بودم و بعدش سعی می کردم از تعطیلی استفاده کنم و بخوابم ولی جمعه عصر مامان شدید دلش درد گرفت خیلی بد . اشکم در اومده بود می ترسیدم تو باشی که بخوای زود بیای البته دردم بالابود ولی خوب نگران بودم دیگه  زنگ زدم بیمارستان شفا گفت یه قرص بخورم اگه  بهتر نشدم برم که منم چون دردم ش...
19 مرداد 1392

مبارک

حس کردن اولین تکون خوردنهات به طور واضح رو از دیروز حس کردم . قلبونت بشم خوشمزه مامان ، دیروز سومین جلسه کلاسهای بارداریم بود تو بیمارستان به مربی گفتم خیلی کم تکونهات رو حس می کنم ، گفت می تونم برم زایشگاه صدای قلبتو بشنوم منم رفتم و صدای قشنگشو شنیدم و خیالم راحت شد حالا از اون موقع داری رسما ابراز وجود می کنی  تکون بخور مامانی. مرسی  ...
19 مرداد 1392

حرفهایی برای دخترم

دخترم !  خداوند، اون کسانی رو که ازش میخواهی کنارت باشن بهت نمیده، بلکه اون کسانی رو کنارت قرار میده که بهشون نیاز داری.....    بهشون نیاز داری تا کمکت کنن  (تا کمک کردن رو یاد بگیری)    باعث رنجش تو بشن (چون تا گچ ،درد سنباده خوردن روتحمل نکنه، یک مجسمه زیبا نمیشه)    تو رو ترک کنن  (تا یادبگیری روی پای خودت بایستی)    عاشقانه دوستت داشته باشن (تا بدونی که تو هم باید عشق بورزی)    تا از تو انسانی ساخته بشه که خداوند میخواد تو اونطور باشی...   ...
19 مرداد 1392

نوبت دکتر این ماه

چهارشنبه رفتم سونو . صدای قلب نازنینت رو شنیدم و کلی ذوق کردم قربون تالاپ و تولوپش برمممممممممممممممممممممممممم من  خانم دکتر کلی با ضربه سعی کرد بلندت کنه تا بتونه قدو بالات رو ببینه ولی تو فقط دست و پاهاتو تکون می دادی اصلا از جای مبارک جم نخوردی . وقتی به بابایی گفتم کلی خندیدیم که دخملی ما حوصله  نداشت بلند شه .  دختر شیرازی خودمی وقتی رفتم مطب کلی شلوغ بود و حداقل باید 1/5 ساعت منتظر می موندم و برق هم رفته بود 10  دقیقه ای که نشستم منشی گفت که برق اضطراری دکتر تموم شده و فقط هر کس که معاینه داره بمونه . من معاینه داشتم و رفتم داخل و بقیه رفتند بیرون و گفتند فردا می یان  وقتی رفتم چراغ قوه د...
19 مرداد 1392

لباسهای جدیدت رسید

امروز مادر جون و خاله ایرانا اومدن خونه  مادر جون مهربونم برای شما کلی هدیه آورده بود :  یه رو بالشی ، یه رویه لحاف و تشک و پتو و یه قنداق فرنگی خوشگل . همش هم با رنگ اتاقت ست هست گل من . زرد و سبز هست . مبارکت باشه عسل خوش قدمم   دو دست لباس کیتی هم برای شما آوردن که چی می شی اونها رو بپوشی . ای جونممممممممممممممم           دست مادر جون درد نکنه . کلی دوستت داره  راستی همکارهای مامان می گن تو خیلی خوش قدمی ، آخه قراره بعد از عید ساعت کاری ها یک ساعت کمتر بشه و مرخصی زایمان هم قراره که نه ماه بشه از 6 ماه  اگه بشه خیلی خو...
19 مرداد 1392

بدون عنوان

امروز از صبح با دل درد بیدار شدم خیلی شدید بود پهلوی راستم تیر می کشید  . نگرانت شدم گلم . محکم بچسب به مامانی و مواظب خودت باش . الان خیلی بهترم اگه دوباره شروع بشه امروز می رم  درمانگاه امروز همه جا تعطیلیه و دکتر خودم نیست     ...
19 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام نی نی گولوی من ! خوبی  امروز نوبت دکتر دارم ، خوشحالم که امروز هم می بینمت . مثل اون دفعه برای دست تکون بده قربونت برم ...
19 مرداد 1392

این هفته این شکلی هستی

جنین: در این هفته جنین نوزده هفته ای است. جنین بسیار پرجنب و جوش است و جای زیادی در رحم دارد. به طور حتم بسیاری از حرکات جنین را حس می کنی. جنین و بچه های کوچک خودشان ریتم خواب و بیداری خود را انتخاب می کنند. به طور حتم متوجه شده ای که وقتی تو تصمیم به استراحت می گیری جنین شروع به حرکت می کند. با اینکه جنین بسیار رشد کرده است اما هنوز بسیار لاغر و باریک است. زیرا لایه ی چربی زیر پوست جنین هنوز به اندازه ی کافی قطور نشده است . جنین تمرین تنفس می کند، آب بچه را به داخل ریه ها می برد یعنی نفس می کشد و دوباره بیرون می دهد. عضلات جنین بسیار ضعیف است، اما با همین وجود میتواند حرکت کند. این به آن دلیل است که در رحم، جنین در آب بچه شناور است و...
19 مرداد 1392

مهمونی خونه مامان بزرگ

سلام گل مامان ! خوبی ؟    مامان کلی دلش برات تنگ شده . روزهایی که مثل امروز تعطیل باشم و اداره نرم بیشتر دلم هواتو می کنه . دوست داشتم بودی تا با هم کلی بازی و بدو بدو می کردیم .  بعد موهای خوشگلتو شونه می کنم و با یه گل سر خوشگل ببندمش . چکار کنم دیگه بیای هر روز از این بساطها داریم   امشب شام خونه مامان جون هستیم (مامان زری مهربون ) تازه شام هم می دونم خورش سبزی داریم با سالاد شیرازی . به به  خورش سبزی مامان حرف نداره وقتی اومدی متوجه می شی . البته شیطون الان هم که بی نصیب نیستی و کلی اونجا مامان بهت می رسه  اونجا تا می تونی استراحت کن که وقتی اومدی دنیات یه جور دیگه می شه اصلا ک...
19 مرداد 1392